سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از این آدمى شگفتى گیرید : با پیه مى‏نگرد و با گوشت سخن مى‏گوید : و با استخوان مى‏شنود ، و از شکافى دم بر مى‏آورد . [نهج البلاغه]
تحقیق در ادبیات و رویکرد های آن از عصر افلاطون تا روزگار ما
پیوندها

تامل در واژه محاکات

 

 

گفتیم که ابو بشر متی استاد فارابی به هنگام ترجمه فن شعر ( (Poeticsارسطو واژه ی ممسیس را با استادی تمام به محاکات ترجمه نمود که چنین برابر یابی در تاریخ ترجمه بی سابقه است. به هر تقدیر محاکات از واژگان ظریفی است که معانی متعددی را بر می تابد و در خود نهفته دارد و به اصطلاح علمای بلاغت معنای پولیسیمی(polysemy=چندگانه )دارد.

یک بار می توان آن را از دید واژه شناسان بررسی کردوگفت : "محاکات ،در عربی مصدر مفاعله است و" مصدر مفاعله در عربی برای اشتراک امری بین دو نفر یا دو سوست مثلا مکاتبه نامه نوشتن دو نفر به یکدیگر است.در واژه هایی که مختوم به حروف عله (مصوت های بلند هستند)به جای مصدر مفاعله از مصدر مفاعات استفاده می شود.ریشه محاکات،حکی است .حکی یعنی حکایت کردن،از امری ،آن را باز نمودن به نحوی که ذهن متوجه اصل شود،مثل و مانند چیزی را آوردن.در المنجد ذیل حکی می نویسد:

1-حکی الخبر:وصفه(توصیف کردن)

2-حکی فلانا:شابهه(شبیه سازی)

3-حکی الشی ء:اتی بمثله(مانند چیزی را آوردن،ماننده سازی)

ابن الطبا طباءالعلوی در شعری لطیف می گوید:

یا من حکی الماءفرط رقته     وقلبه فی قساوة الحجر

یا لیت حظی کحظ ثوبک من      جسمک یا واحدامن البشر

لا تعجبوا من بلی غلالته           قد زر ازراره علی القمر

یعنی ای کسی که (معشوقی که )حکایت می کنی (به یاد می آوری)آب را از بس که لطیفی (از فرط لطافت یاد آور آب هستی)حال آنکه قلب تو در سختی چونان سنگ است.کاشکی من نیز همانند جامه ای که بر تن توست از نزدیکی تو بهره مند بودم،ای آنکه در میان آدمیزادگان یگانه ای،از پاره بودن جامه ی او شگفت مدارید چرا که تکمه ها و بندهای آن را بر تن ماه بسته اند.

(این 3بیت عربی از کتاب معانی و بیان دکتر تجلیل چاپ76ص63نقل گردید.ترجمه بیت آغازین از استاد شمیسا و ترجمه دو بیت آخر از استاد دکتر تجلیل است،شاهد در بیت نخست است دو بیت دیگر ازفرط زیبایی معنی نقل گردید.)

حکایت مصدر ثلاثی مجرد آن است که حافظ در بیت بسیار ظریف و هنرمندانه ای با ایهام به معنی ارسطویی آن توجه داشته است:

بنفشه طره ی مفتول خود گره می زد

                             صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

یعنی بنفشه در رقابت با معشوق زلف خود را می بافت و با زبان بی زبانی می گفت که من از تو والاترم.باد صبا برای تنبیه او و شرمنده ساختنش از زلف تو محاکات کرد یعنی با پراکندن عطر زلف تو را به یاد ها آورد که هزار بار از زلف بنفشه تابیده تر و خوشبوتر است .(تشبیه مضمر و تفصیل)و همگان با در نظر گرفتننمونه ی اصلی زلف و فرد اعلی و اجلی آن(که زلف معشوق باشد)در یافتند که زلف بنفشه فقط تقلیدی از آن است.حافظ در بیت دیگری فرماید:

زبنفشه تاب دارم که ز زلف او زند دم

                            تو سیاه کم بها بین که چه در دماغ دارد

جالب است که در زبان عربی به ضبط صوت الحاکی می گویند.در المنجد آمده است:

الحاکی:الفونوغراف او الغراموفون.زیرا ضبط صوت عین صدای انسان را پس می دهد و گویی ماننده سازی می کند و یاد آور صدای اصلی است.حافظ از مصدر ثلاثی مزید فیه یعنی محاکات هم در این معنی استفاده کرده است:

یا مبسما یحاکی درجا من اللالی

 یارب چه در خور آمدگردش خط هلالی

یعنی ای دهانی که (مبسم اسم مکان است:جای تبسم)یاد آور صندوقچه ی جواهر(دندان ها)است.محاکات می کندجعبه جواهر را،بیننده با دیدن آن به یاد جعبه جواهر می افتد.(رک:نقد ادبی ،استاد شمیسا،1378،صص46و47)

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 92/2/30:: 6:50 عصر     |     () نظر